فریم افسران

فریم افسران

 

 


دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 15 ثانیه

 

منتشر شده در افسران | آپارات | پلاس  | روشنگری

 

 

شب چهارم: بازگشت به آسمان (حُر ابن یزید ریاحی)

 

سرانجام در آغاز 61 هجری خبر آمدن امام حسین(علیه السلام) که در کوفه منتشر شد، حرّبن یزید به فرماندهی 1000 نفر از سربازان برگزیده و عبیدالله به او دستور داد، از ورود کاروان به کوفه جلوگیری کرده و تنها راه را به بیعت با یزید باز بگذارند... کاروانیان یک به یک به منازل را طی کرده و در یک وادی امام دستور داد اتراق کرده و خیمه ها را برافراشتند. لشکر هزار نفری حرّ از شدت گرمای ظهر با شمشیرهای آویزان، به صف شدند و امام که آنها تشنه دید اصحاب و یارانش را امر کرد: «این قوم را سیراب و لب اسبهایشان را تر کنید.»
و سپس رو به حرّ فرمود : ای فرزند یزید، وای بر تو، با مایی یا بر ما؟حرّ در جواب گفت: بر تو ای ابا عبدالله. در این لحظه امام فرمود: «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
و اینک اذان ظهر، پس از رفع عطش سپاه دشمن، امیر کاروان عاشقانه به سوی معبود میشتابد و حر در سایه ی مهری که در آسمان ها پیش از تولد در دلش نهاده اند به حسین علیه السلام اقتدا کرده و نماز می گذارد...پس از نماز امام رو به لشکر حر کرده و از هزاران نامه ی کوفیان که برای پاسخشان به این سفر آمده سخن می گوید...و حر در پاسخ می گوید: «ما از کسانی که برایت نامه نوشته اند نیستیم، مأموریت ما این است که از تو جدا نشویم، تا تو را نزد عبیدالله ببریم.» اندکی بعد امام تبسمی بر لب می فرماید: «مرگ به تو از این کار نزدیک تراست.» و یاران و اهل بیت خود را فراخوانده و امر میکند: «بانوان را سوار کنید تا ببینم حر و یارانش چه می کند.»
در میان صحرای تفتیده، سواران حر به سمت کاروان تاخته و جلوی آنها را می گیرند. در این میان امام حسین علیه السلام با ناراحتی دست به شمشیر برده و رو به حر می فرماید: ««ثَکَلَتْکَ أُمُّکَ مَا الَّذی تُرِیدُ أَن تَصنَعَ».مادرت به عزایت بنشیند! می خواهی چه کنی؟
و اینجا پس از کلام امام که چون نوری تمام مس وجودِ حر را به یکباره طلای ناب کرده باشد آزاده مردی لب به سخن گشوده می گوید:به خدا قسم نمی توانم درباره مادرت جزنیکی چیزی بگویم وناگزیرم تورا نزدعبیدالله ببرم.»

شعاع روشن خورشید روز دهم که می دمد امام حسین(علیه السلام) با صدای بلند از مردم یاری می خواهد«آیا کسی نیست که به خاطر خدا ما را یاری بدهد؟! آیا کسی نیست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟»
درست در میان انوار آسمانی آزادگی، حر با شنیدن سخنان امام، مضطرب و پریشان با ناراحتی نزد عمربن سعد آمده و می گوید: آیا می خواهی با حسین(علیه السلام) بجنگی؟ عمر با بی شرمی می گوید: آری، چنان نبردی کنم که کمترین آن بریده شدن سرها و جدا شدن دستها باشد...حرّ نا امیدانه او را دعوت به صلح کرده و می گوید آیا بهتر نیست او را به حال خود واگذاری تا اهل بیت خود را از اینجا دور کند؟ و...

اینجا به تاریخ زمان ظهر عاشورا، و به جغرافیا کربلا ، پیش از آغاز کارزار،حرّ نگران و آشفته در گوشه ای می ایستد و در فکر...به دنبال بهانه ای که از لشکر عمر سعد جدا شود،پس به بهانه سیرابی اسبش از لشکر فاصله گرفته و راهش را به طرف خیمه گاه امام، کج کرد.همراهانش که سرگردانی اش را می بینند می گویند: از کار تو در تحیّریم، به خدا قسم هرگز تو را که از دلیران کوفه ای این گونه ندیده بودیم، تو را چه می شود؟حر پشیمان و سر به زیر می گوید:به خدا قسم، هم اینک خود را در میان بهشت و جهنم می بینم،..

ظهر عاشورا سال 61 هجری،اینجا خیمه گاه حسین بن علی‏ علیه السلام،اصحاب پیکری غرق در گلبرگ های عشقی سرخ را مقابل چشمان ابا عبدالله گذاشتند، در حالی که آخرین نفس های خاکی را با عطری افلاکی استشمام میکرد و چشمان نیمه بازش حکایت از بازگشتی به آغوش پر مهر آسمان داشت...یادش امد او گفته بود «جانم فدایت، ای فرزند رسول خدا، منم کسی که راه را بر تو بستم و سایه به سایه با تو آمده و از تو جدا نشدم و تو را در این سرزمین پر آشوب نگه داشتم... پشیمان و توبه کنان آمده ام تا جانم را فدا کنم، آیا توبه ام پذیرفته می شود؟»
حضرت خم شد و از چهره ی او گَرد و غبار زدوده و دستمالی بر سرش بست و گفت:«أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرَّاً فی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ…». تو همان گونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته‌است، حر و آزاده‌ای، آزاد در دنیا و سعادتمنددر آخرت!رها شو و اوج بگیر به آسمان که توبه ات را پذیرفته اند...

 

 

 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 56 ثانیه

منتشر شده در افسران | آپارات  | پلاس | روشنگری | عمارنامه

 

 

شب سوم: عروج در کنج خرابه (رقیة بنت الحسین سلام الله علیهما)

 

آنقدر عاشقانه نامش را دوست داشت که تولد هر دختری را مژده می دادند او را فاطمه نام می نهاد.محبّت این دختر در دل امام علیه السلام منزل گرفته بود، همیشه در کنار پدر می نشست و دم به دم ماننداو را می بوسید، و شبها در آغوش مهرش به خواب می رفت...پس چون امام عزم حرکت کرد تمام فاطمه هایش را با خود برد و رقیه را...

 

اینجا کربلا به ساعت خون، وقتی آسمان فتح شد به خون های سرخ کاروانیان و دستان جنون شیطان آتش بر خیمه ها گشود ..آسمان و زمین خون می گریست و سه ساله دخترکی در شام سرخ روز دهم بی تاب و بی قرارِ نوازش های دستان پدر به این سو و آن سوی خیمه هادر میان شعله های آتش می شتافت و سرانجام در بند اسارت گرفتار آمد و از هوش رفت...
و چون از خواب برخاست،خود را در آغوش عمه اش دید؛ زینب (سلام الله علیه) بیاد آورد شب عاشورا را آنسان که امام (علیه‏ السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرانم ام کلثوم و زینب! رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید و به یاد داشته باشید هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید و خویشتن‌دار باشید.»پس رقیه را که درد هجران کشیده، گرسنگی و تشنگی ها آزموده، تازیانه خورده و رنج سفر و داغ پدر و برادر دیده، را در آغوش کشید و گفت آرام باش دخترم که باید بر بالای شتر برهنه راه درازی بپیماییم...

 

اینجا خرابه ی شام روز پنجم ماه صفر سال 61 دخترک بعد از شهادت پدر تمام شبانه روز با گریه هایش دل های کاروان اسرا را محزون تر میساخت و پیوسته از احوال پدر می پرسید و گریه می کرد می گفت «أیْنَ أبی وَ والدی وَ الْمُحامی عَنّی».
آن شب هم با حالت پریشانی از خواب بیدار شد و گفت: فَبَک وَ تَقُول: وا أَبتاهُ، واقُرَّةَ عَیناهُ، واحُسَیناهُ، چنان نالید که خرابه نشینان پریشان شدند...امام زین العابدین علیه السلام پیش آمد و خواهر را در بر گرفت و به سینه چسبانید و تسلّی می داد. آن مظلومه آرام نمی گرفت، آن قدر روی دامن حضرت گریه کرد تا آن که بیهوش شد و نفس او قطع شد.
یزید ملعون از خواب بیدار شد و علت صدای شیون را پرسید و چون جریان را به او خبر دادند؛دستور داد دستمالی روی سر مبارک امام انداختند و راس حضرت را در طبق پیش رویش نهادند.
او معصومانه بر طشت نور چشم دوخته و چون پرده از آن بر می گرفت گفت: این سر کیست؟
گفتند: سر پدر توست. سر را از میان طشت برداشت و به سینه گرفت و می گفت:
«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمة حَتّی تَکْبُر»
«پدر جان، چه کسی تو را با خونت خضاب کرد! ای پدر چه کسی رگهای گردنت را برید!پدرم، چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد! پدر جان، بعد از تو به که امید وار باشیم؟ پدرجان، این دختر یتیم را پس از تو چه کسی نگهداری و بزرگ می کند!».
پس آن نازدانه لب بر لب پدر نهاد به بوسه، فقط گریست ...
"فَنادیِ الرَّأسُ بِنْتَهُ، إلیَّ إلیَّ، هَلُمّی فَأنا لَک بِالانْتظار."پس رأس شریف امام او را ندا داد که به سوی من بیا، من منتظرت هستم، پس از آن، زمان بلندی از سخن افتاد و از هوش رفت و دیگر به سخن نیامد و روح شریفش همچون نامش زود اوج گرفت و بالا رفت...


+نام رقیه از ترقی و بالا رفتن می اید

 

 

 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 40 ثانیه

منتشر شده در : افسران | آپارات | پلاس | روشنگری

 

شب اول: سفیر آسمان (مسلم ابن عقیل)

سفیر نور به فرمان ولی مرکب رهوار میکند به سمت آسمان... ...

امام در نامه ای که برای کوفیان می فرستد می نویسد که: قد بعثت الیکم اخی و ابن عمّی و ثقتی من اهل بیتی؛ کسی را به سوی شما می فرستم که برادر ، پسر عمو و مورد اطمینان از اهل بیتم محسوب می شود...
اینجا کوفه آخرین ماه سال 60 هجری قمری سفیر کاروان عشق و به روایتی اولین برادر، پیش از تمام عاشقان قربانی شاه دشت نینوا می شود...
و سرآغاز حکایت سفری از طلوع خورشید نیمه ی رمضان تا شهادتی سرخ را اولین سفیر به نام فاتحان خون رقم می زند...
به عزم کوفه مخفیانه مدینه را ترک می گوید تا پنج شوال ساکن خانه مختار ثقفی شود برای سی و پنج روز ...در ایام پس از ورودش حدود هجده هزار نفر با او بیعت کردند ...
اما
هنوز مهر نامه های بیعتشان خشک نشده که حاکم کوفه بر کنار و عبید الله بن زیاد به جای او برگزیده شد.
روز نهم ذی الحجه سال شصت هجری اینجا کوفه دیار مردمان عهد شکن بر فراز دار الاماره، نقطه ی اوج پرواز اولین انتخاب ناب خدا...
فرشتگان در اوج به نظاره نشسته اند…
غروب این انتظار غریب چیست؟
انتظاری سرشار از ابدیت یا فریاد غیرت وایثارتحت لوای ولایت؟
درست در میانه ی میدان انتخاب عاشورائیان، جوان شجاع قبیله بنی هاشم با سرسپردگی عاشقانه در رکاب مولا و مقتدایش حضرت حسین ابن علی (علیه السلام) به سمت بام آسمان گام برمی دارد
و پرواز مسلم یعنی آغاز حرکت کاروان ...چون خبر شهادت مسلم بن عقیل به سیدالشهدا علیه السلام رسید که وی از مکه بیرون آمده و در راه کوفه بود.پس درباره مسلم بن عقیل، چنین فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند، او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تکلیفش را ادا کرد و آن چه بر دوش ماست، باقی مانده است».سپس فرزندان او را که در کاروان حسینی بودند، مورد تفقد قرار داد و دست محبت بر سر دخترش کشید.

 

 

دریافت
توضیحات: کلیپی در حمایت از شیخ نمر

بازنشر در :

آپارات: ( دریافت کیفیت بهتردر آپارات  ) | روشنگری | افسران | گروه صنعتی پاکمن | پلاس | عمارنامه | بچه های قلم

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شیخ نمر متولد سال 1379 هجری قمری در استان القطیف در شرق عربستان است . پس از اتمام دوره دبیرستان برای فراگیری علوم دینی به ایران مهاجرت کرد و به درجات بالایی از اجتهاد دست یافت .  او بعد از 10 سال به منطقه زینبیه سوریه رفت و به تدریس در حوزه های علمیه پرداخت . اداره حوزه علمیه القائم در تهران و سوریه و تاسیس مرکز مذهبی الامام القائم در العوامیه عربستان که سنگ بنای مرکز اسلامی در سال 2011میلادی بود از جمله فعالیت های دینی ایشان محسوب میشود .

 

 

رژیم آل سعود چندین بار این عالم شیعی را به جرم مطالبه حقوق مردم و حفظ کرامت شهروندان عربستانی و حمایت از مظلومان بحرین بازداشت کرده بود اما از ترس قیام مردمی و و خشم و غضب شیعیان مناطق شرقی  عربستان مجبور به آزاد کردن ایشان شده بود.

 

 

ندای حق طلبانه این عالم بزرگ هربار رساتر از قبل پایه های حکومت عنکبوتی ال سعود را به لرزه در میاورد از این رو در سال 2012 نیروهای امنیتی عربستان در مسیر بازگشت شیخ نمر از مزرعه اش کمین کردند و پس از زخمی کردن ایشان با 4 گلوله  وی را از محل جنایت ربودند و دو سال در حبس نگاه داشتند . اکنون یک دادگاه فرمایشی و غیرعلنی عربستان او را به اتهام درخواست برای اجرای نظریه ولایت فقیه در عربستان و بحرین و اهانت به صحابه پیامبر و برخی سران مملکتی که حکم محاربه با خدا را داشته است به اعدام محکوم کرد .

 

 

او در خطابه اش خطاب به ال سعود گفته بود : « می‌دانم فردا برای بازداشت من به سراغ خواهید آمد. خوش می‌آیید! این منطق و راه و روش شماست: "بازداشت" و "شکنجه" و "کشتار"؛ ما از قتل و کشتار نمی‌هراسیم. ما از هیچ چیز نمی‌ترسیم."

 

 

صدور این حکم ظالمانه موجی از اعتراضات را متوجه حکومت ستمگر ال سعود کرده است و مسلمانان حق طلب منطقه خواستار آزادی این عالم بزرگ شده اند .

 

 

همه به گفته این منادی مکتب اباعبدالله علیه السلام ایمان دارند که «صدای غرش شیر کلمه حق در رویارویی ، از صدای غرش گلوله قوی‌تر است و این وعده خداست که حق پیروز است و باطل نابود شدنی است .

 

 

شیخ نمر را آزاد کنید 

 

 


توضیحات: چالش سطل آب
 

مدت زمان: 4 دقیقه 44 ثانیه 

دریافت

 

 «تهاجم فرهنگى، مثل خودِ کار فرهنگى، اقدامِ آرام و بى‌سروصدایى است. یکى از راه‌هاى تهاجم فرهنگى، این بوده است که سعى کنند جوانان مؤمن را از پایبندی‌هاى متعصبانه به ایمان، که همان عواملى است که یک تمدن را نگه مى‌دارد، منصرف کنند. همان کارى را که در اندلس، در قرن‌هاى گذشته کردند؛ یعنى جوانان را در عالم، به فساد و شهوت‌رانى و میگسارى و این چیزها مشغول کردند. این کار، حالا هم انجام مى‌گیرد.»(21 مرداد 1371) 

«امروز، تهاجم فرهنگى عظیمى علیه اسلام هست که مستقیم به انقلاب ارتباطى ندارد و وسیع‏تر از انقلاب است، بر علیه اسلام است. یک تهاجم فوق ‏العاده ‏ى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى با ابعاد گسترده علیه اسلام، یعنى حتى اسلامى [ابتدایى و عادى‏] که میان توده ‏ى مردم مثلاً الجزایر است. فقط یک استثناء دارد و آن اسلام وابسته به دستگاه‏هاى استعمارى و فهدگونه است. جاهایى که به طور مستقیم به این اسلام مربوط اند، از این تهاجم مستثنا هستند!!. و الا حتى اسلام به معناى اعتقاد عوامانه مردم هم مورد تهاجم است، چه برسد به اسلام ناب، اسلام انقلاب، اسلام به تفسیر ایران به تعبیر خودشان؛ آن که دیگر وضعش روشن است». (بیانات مقام معظم رهبرى    1368/9/7)

 «مسأله فرهنگ را به معناى واقعى کلمه، یک «جنگ» به حساب بیاورید. البته این حرف‏ها شاید براى آقایان تکرارى باشد، اما من تأکید مى‏کنم. علت هم این است که در طول این سال‏ها هر چه در این زمینه گفته شده، درست فهم نشده است». ( بیانات مقام معظم رهبرى   1386/6/20 )

 

پیشنهاد: جهت وضوح تصویر با مدیاپلیر تماشا کنید.

بازنشر در:

آپارات

روشنگری 

 

دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 24 ثانیه
 
تقدیم به کودکی که در تاریخ 1 مرداد 90 توسط سرویس جاسوسی اسرائیل (موساد) یتیم شد.

 
یکی بود،یکی نبود،زیر گنبد کبود
دختر قصه ی ما ،آرمیتا نشسته بود

دفتر نقاشی شو روی پاش گذاشته بود
اشکی از چشاش چکید ،بغض اون شکسته بود

عکس باباشو کشید:عینکی روی چشاش
پیرهنش سبز و قشنگ؛اینم از رنگ موهاش

خودشو کشید توی آغوش گرم بابا
گیسوهاش بلندن و شده مثل پریا

"باباجون یادش بخیر شبای حضور تو
حالا کار من شده،شب به شب مرور تو

مگه بم قول ندادی،که میریم امام رضا
تنهامون گذاشتی و ،رفتی تو پیش خدا؟
 

قرار ما این نبود ،که مامان تنها بشه
اشک توی چشم مامان دائما پیدا بشه"


عکس بابا رو گرفت توی آغوش خودش
قربون باباش می رفت،"بابا داریوش"خودش

"آرمیتای ناز من ،من همش پیش شمام
سرتو بالا بگیر، زل بزن توی چشام

تو مگه قرار نشد گوش به حرف من بدی
بازی و شادی کنی ، مامانو غصه ندی؟"

باباجون ببخش منو،آرمیتافدای تو
همه ی نقاشیام،بابایی برای تو

خواب دیدم دوباره که،موهامو ناز می کنی
دستای مردونتو رو به من باز می کنی

عکس تو توی خونه،همیشه روبرومه
دیدن دوباره ی ،خنده هات آرزومه

تو توی بهشتی و دل من به این خوشه
مطمئنم که خدا دشمناتو می کشه...

 

شعر: رضا احسانی
 
بازنشر:


جهت نمایش کلیپ روی تصویر کلیک کنید.

رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله) :  هر کس ندای فرد ”مظلومی“ را بشنود که کمک می طلبد و به یاری او نشتابد، مسلمان نیست.

امام خامنه ای :

 امروز آمریکا و غرب در قضیه‌ی فلسطین و در بسیاری از قضایای دیگر صریحاً دارند دروغ میگویند؛ صریحاً دروغ میگویند. فاجعه‌ی عظیمی مثل فاجعه‌ی غزه را در جنگ ۲۲ روزه وارونه وانمود میکنند. باید به این توجه کنیم. این را میخواهم یادآوری کنم. امروز غزه و فلسطین عرصه‌ی رسوائی غرب است. غرب با ادعای حقوق بشر بزرگ‌ترین و فجیع‌ترین نقض حقوق بشر را در غزه ندیده گرفته. تا روزهای متمادی غربی‌ها در سال گذشته یک کلمه حرف به نفع مردم غزه و در دفاع از آنها نزدند. روزهای متمادی پشت سر هم میگذشت، ما هی گوشمان بود ببینیم آیا از اروپا - از آمریکا که هیچ - از سازمانهای حقوق بشر، از سازمانهای به اصطلاح مدافع آزادی، یک کلمه حرف به نفع مردم غزه صادر میشود؟ نمیشد. بعد از آنی که سر و صدای مردم بلند شد، مردم در کشورهای مختلف سر و صدا کردند، راهپیمائی کردند، تظاهرات کردند، حرف زدند، رسوائی بالا گرفت، شروع کردند به حرف زدن؛ فقط حرف! غرب هیچ گونه حمایتی از مردم غزه نکرد؛ در مقابل یک چنین فاجعه‌ی عظیمی که جلوی چشم همه داشت اتفاق می‌افتاد. تا امروز هم باز غرب در همان مواضع است. سازمان ملل خودش را رسوا کرد. آمریکا رسوا بود و رسواتر شد. با اینکه این گزارش گلدستون در آمده است و همه از او مطلع شدند. امروز بایستی سران جانی و مجرم رژیم صهیونیستی بیایند پای محاکمه و باید مجازات بشوند؛ ولی هیچ خبری نیست، هیچ اقدامی انجام نمیگیرد؛ بلکه حمایتها از دولت غاصب و دولت جعلی صهیونیستی باز هم بیشتر میشود! اینها غرب را رسوا کرد.

دیدار شرکت کنندگان در افتتاحیه همایش غزه 1388/08/13

بازنشر در:

آپارات

روشنگری


پشتم گرمه
حجم: 5.86 مگابایت
توضیحات: پویانمایی پشتم گرمه - آقازاده ها

جهت نمایش روی تصویر کلیک کنید.


بسم الله الذی ینتقم من کل ظالم...
این روزها که شیعه کشی رخ نموده است
شاید نوید آمدنت را دلالت است
آقا! شکایت دلمان را کجا بریم؟
"عجل علی ظهور" شما اوج حاجت است
کوفی شده زمانه و هیچ اعتماد نیست
حتی به حرف ما که دعامان شهادت است
آقا به خاطر دل زینب (سلام الله علیها) ظهور کن

تقدیم به مدافعین حرم .

بازنشر در :
http://www.aparat.com/v/XorsP

< برگرفته شده از صدای نور