تاریخ و آغاز روایتی از جنس عشق 5 :: فریم افسران

فریم افسران

تاریخ و آغاز روایتی از جنس عشق 5

يكشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۰ ب.ظ
 
 

دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 20 ثانیه 
 
 
 

 

شب پنجم: پـیــر عـشـــق (حبیب ابن مظاهر)

هنوز نامی از اسلام در میان نبود که از طایفه ی افتخار آفرین «بنی اسد» یک سال پیش از بعثت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دیده به دنیا گشود.
تمام روزهای تاریخ عمرش یک به یک به خدمت در راه اسلام و جهاد و اهل بیت رسول خدا می گذاشت و در جنگ ها پس از رحلت پیامبر دوشادوش علی علیه السلام و حسن بن علی علیه السلام پیکار بر دشمن را بهترین راه حیات و بقای ابدی می دانست... دانش های گرانبها و فراوانی را از مولایش آموخته بود و از حاملان علوم علی علیه السلام به شمار می آمد چنان که می توانست از وقایع آینده و تاریخ و کیفیت‏ شهادت خود و دیگران خبر دهد.
اینجا کوفه خبر رسیده که پس از مرگ معاویه و جانشینی یزید حسین بن علی(علیه السلام) تن به بیعت‏ با او نداده و از مدینه به مکه هجرت کرده...
بزرگان کوفه در خانه «سلیمان بن صرد خزاعی‏» گرد هم آمده اند مصممند به یاری حسین علیه السلام و جهت اعلام آمادگی خود با ارسال نامه‏ ای به امام می نویسند: از بزرگان کوفه به حسین بن علی درود خدا بر تو باد؛ برای هدایت و رهبری کوفیان در امر مبارزه به کوفه بشتاب، تا ما در رکابت با دشمنان حق بجنگیم و حکومت‏ یزید را سرنگون کنیم...
نخستین دعوتنامه با امضای چهارتن از بزرگان کوفه برای امام نوشته و به مکه ارسال شد، امضا کنندگان، عبارت بودند از: سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد و "حبیب بن مظاهر"...
و حسین بن علی علیه السلام چون عزم کوفه کرد طی نامه‌ای برای حبیب بن مظاهر نوشت:
و امّا بعد، ای حبیب! تو خویشاوندی و نزدیکی ما را به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌دانی و ما را بهتر از هر کس‌ می‌شناسی، تو که صاحب اخلاق نیکو و غیرت می‌باشی، پس در فدا کردن جانت در راه ما دریغ مکن، تا جدّم رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ پاداش آن را در قیامت به تو عطا کند.
حبیب چون نامه مقتدایش حسین بن علی عله السلام را دید، اشک شوق در چشمانش نشست و بی درنگ قصد پیوستن به کاروان عشق کرد، چون راه ها را بسته دید؛ شبها راه می‌رفت و روز استراحت می‌کرد تا این که سرانجام در هفتم محرم در کربلا به کاروان فاتحان خون پیوست...
اینجا صحرای نینوا ،سال 61 هجری ؛ نیم قرن از رحلت پیامبر اسلام می ‏گذرد و جاهلان آزاده زیستن را به فراموشی سپرده اند؛ ظهر روز دهم حسین(ع) برای احیای حق و اسلام، مردانه قدم به میدان گذاشته و اصحاب او گرچه اندکند اما مصمم و فداکار!
پیر عشق حبیب بن مظاهر ظهر روز عطش، به میان سپاه دشمن نفوذ کرده بود و آنان را از دم تیغ می‌گذراند، و این گونه رجز می‌خواند:
«من حبیب، پسر مظاهرم و زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه سوار میدان جنگم، شما اگر چه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیکن ما از شما مقاومتر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، و منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم»
قهرمان عابد و عارف، پیر عاشقی که 75 سال از عمرش را به عشق ولایت پذیری در روز دهم سپری کرده بود گرچه کهنسال , اما چونان جوانان فداکارانه شمشیر می‌زد و دشمنان را می‌کشت تا این که شمشیری بر فرق او اصابت کرد و ملعونی با سرنیزه به او حمله کرد و حبیب بر زمین افتاد و موهای سفید صورتش از خون سرش رنگین شد.داغ این شهید، بر یاران حسین علیه السّلام بسیار گران آمد و حسین بن علی خود را به بالین او رساند، تا شهادتش را تبریک گوید و لذا چنین فرمود: «درود خدا بر تو باد که من پاداش خود و یاران حامی خود را از خدای تعالی انتظار می‌برم».

 

نظرات (۱)

ممنون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
< برگرفته شده از صدای نور