شهدای هسته ای :: فریم افسران

فریم افسران

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای هسته ای» ثبت شده است

 


دریافت
توضیحات: مناسب برای اردوهای زیارتی راهیان نور
مدت زمان: 5 دقیقه 40 ثانیه 

بازنشر در : آپارات (کیفیت عالی) | افسران (کیفیت پایین)

هر چند همچو گل همه بر باد رفته اند

هرگز گمان مدار که از یاد رفته اند

اینان نه آن گل اند که گویی در این بهار

از یاد رفته اند چو بر باد رفته اند

اینان نه آهویند که گویی دریغ و حیف

در چنگ ظالمانه صیاد رفته اند

جای دریغ نیست بر ایشان که این گروه

با عزم آهنین و دل شاد رفته اند

 

دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 24 ثانیه
 
تقدیم به کودکی که در تاریخ 1 مرداد 90 توسط سرویس جاسوسی اسرائیل (موساد) یتیم شد.

 
یکی بود،یکی نبود،زیر گنبد کبود
دختر قصه ی ما ،آرمیتا نشسته بود

دفتر نقاشی شو روی پاش گذاشته بود
اشکی از چشاش چکید ،بغض اون شکسته بود

عکس باباشو کشید:عینکی روی چشاش
پیرهنش سبز و قشنگ؛اینم از رنگ موهاش

خودشو کشید توی آغوش گرم بابا
گیسوهاش بلندن و شده مثل پریا

"باباجون یادش بخیر شبای حضور تو
حالا کار من شده،شب به شب مرور تو

مگه بم قول ندادی،که میریم امام رضا
تنهامون گذاشتی و ،رفتی تو پیش خدا؟
 

قرار ما این نبود ،که مامان تنها بشه
اشک توی چشم مامان دائما پیدا بشه"


عکس بابا رو گرفت توی آغوش خودش
قربون باباش می رفت،"بابا داریوش"خودش

"آرمیتای ناز من ،من همش پیش شمام
سرتو بالا بگیر، زل بزن توی چشام

تو مگه قرار نشد گوش به حرف من بدی
بازی و شادی کنی ، مامانو غصه ندی؟"

باباجون ببخش منو،آرمیتافدای تو
همه ی نقاشیام،بابایی برای تو

خواب دیدم دوباره که،موهامو ناز می کنی
دستای مردونتو رو به من باز می کنی

عکس تو توی خونه،همیشه روبرومه
دیدن دوباره ی ،خنده هات آرزومه

تو توی بهشتی و دل من به این خوشه
مطمئنم که خدا دشمناتو می کشه...

 

شعر: رضا احسانی
 
بازنشر:


دریافت
حجم: 34.9 مگابایت

به مناسبت ولادت امیرالمومنین (علیه السلام) و روز پدر ،تقدیم به شهدا و فرزندان معززشان

ای پیش پرواز کبوتر های زخمی

بابای مفقودالاثر، بابای زخمی

دور از تو سهم دختر از این هفته هم پر

پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟

گیرم پدر یک آدم فرضیست ، باشد

تا کی فشار خون مادر بیست باشد؟

تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی

یک قاب چوبی روی دست میخ بودی

توی کتابم هر چه بابا آب می داد

مادر نشانم عکس توی قاب می داد

اینجا کنار قاب عکست جان سپردم

از بس که از این هفته ها سرکوفت خوردم

من بیست سالم شد هنوزم توی قابی ؟!

خوب یک تکانی لااقل مرد حسابی!


یک بار هم از گیرودار قاب رد شو

از سیم های خاردار قاب رد شو

برگرد تنها یک بغل بابای من باش

ها ! یک بغل برگرد تنها جای من باش

شاید تو هم شرمنده ی یک مشت خاکی؟!

جا مانده ای در ماجرای بی پلاکی

عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است

یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است

ای دست هایت آرزوی دست هایم

ناز و ادایم مانده روی دستهایم

تنها تلاشش انتظار است و سکوت است

پروانه ای که توی تار عنکبوت است

امشب عروسی می کنم جای تو خالی

پای قباله جای امضای تو خالی

ای عکس هایت روی زخم دل نمک پاش

یک بار هم بابای معلوم الاثر باش

شاعر : عظیم زارع
بازنشر در آپارات:
http://www.aparat.com/v/nRbAX
< برگرفته شده از صدای نور