تقدیم به آرمیتا رضایی نژاد :: فریم افسران

فریم افسران

تقدیم به آرمیتا رضایی نژاد

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۴۲ ب.ظ
 

دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 24 ثانیه
 
تقدیم به کودکی که در تاریخ 1 مرداد 90 توسط سرویس جاسوسی اسرائیل (موساد) یتیم شد.

 
یکی بود،یکی نبود،زیر گنبد کبود
دختر قصه ی ما ،آرمیتا نشسته بود

دفتر نقاشی شو روی پاش گذاشته بود
اشکی از چشاش چکید ،بغض اون شکسته بود

عکس باباشو کشید:عینکی روی چشاش
پیرهنش سبز و قشنگ؛اینم از رنگ موهاش

خودشو کشید توی آغوش گرم بابا
گیسوهاش بلندن و شده مثل پریا

"باباجون یادش بخیر شبای حضور تو
حالا کار من شده،شب به شب مرور تو

مگه بم قول ندادی،که میریم امام رضا
تنهامون گذاشتی و ،رفتی تو پیش خدا؟
 

قرار ما این نبود ،که مامان تنها بشه
اشک توی چشم مامان دائما پیدا بشه"


عکس بابا رو گرفت توی آغوش خودش
قربون باباش می رفت،"بابا داریوش"خودش

"آرمیتای ناز من ،من همش پیش شمام
سرتو بالا بگیر، زل بزن توی چشام

تو مگه قرار نشد گوش به حرف من بدی
بازی و شادی کنی ، مامانو غصه ندی؟"

باباجون ببخش منو،آرمیتافدای تو
همه ی نقاشیام،بابایی برای تو

خواب دیدم دوباره که،موهامو ناز می کنی
دستای مردونتو رو به من باز می کنی

عکس تو توی خونه،همیشه روبرومه
دیدن دوباره ی ،خنده هات آرزومه

تو توی بهشتی و دل من به این خوشه
مطمئنم که خدا دشمناتو می کشه...

 

شعر: رضا احسانی
 
بازنشر:

نظرات (۱)

سلام:)
ما همون جایی نظر میدیم که فیلم رو می بینیم:| افسران که فعلا برای من داغونه..

عالـــــــــــــی بود بدون اغراق:)
من که خیلی سر در نمیارم که بخوام نظر بدم ولی همه ی کارهاتون از قبلی ها بهتر میشه..

ان شاءالله همیشه موفق باشید و ما هم شاهد کار های خیلی خیلی بهتر و موفقیت های بزرگترتون باشیم:)
پاسخ:

سلام علیکم

ممنونم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
< برگرفته شده از صدای نور